روزهای خوب با تو بودن
زهرا جونم سلام میخوام از کارایی که می کنی بنویسم نفس مامان شما روز به روز داری کارهایی انجام می دی که منو بابا هادی رو به وجد میاری.
جدیدا به به ،بوبو، ده ده ،مه مه می گی ،البته سر کیف باشی اواز می خونی ودلت می خواد مامان کنارت بشینه حتی اگه حرف هم نزنه باهات.
دیگه اینکه کل سالن رو دور می زنی اما با غلت زدن ،هفته گذشته اولین دسته گل رو به اب دادی وگلدون مامی رو شکوندی، البته فدای سرت.
با روروکت هم دنده عقب میری. فقط زورت به فرش نمی رسه روی فرش حرکت کنی و عقبکی میری
اما روی سرامیکی کلی ارتیست بازی در میاری.
توپت رو هم دوست داری کتاب هم می خونی البته بیشتر می خوری.
وقتی برات شعر می خونم خیلی توجه می کنی .کتابهای هوش هم برات گرفتیم بعضی وقتا می زارم جلوت تماشا کنی. البته زیاد سخت نمی گیرم .هر کاری دوست داری می کنی با کتابات.
غذا خوردنت رو هم بگم:صبحانه اکثرا نون وبعضی وقتا پنیر کم نمک نون رو خیلی دوست داری
سرلاک هم کم وبیش می خوری. زرده تخم مرغ هم جدیدا علاقه چیدا کردی. خرما رو با اشتها نمی خوری نمیدونم چطوری دوست داری من برات له میکنم اما زیاد تمایلی بهش نشون نمی دی.
سوپ و کته با ماهیچه هم دوست داری و یه چیز دیگه اینکه ماست رو با ولع زیاد می خوری تقریبا نصف بیشتر غذا به مدد ماست می خوری. نوش جون مامانکم
عاشق لامپ و لوستری هر جا بری دنبال لامپ می گردی یه لبخندایی برا لامپ ومهتابی می زنی که اگه اینطوری به من بزنی من دلم ضعف میره. عاشق سیم وپلاستیک هم هستی تقریبا خود کشی می کنی برا اینا.
عاشق بیرون رفتن وددری از در خونه که می خوایم خارج بشیم یه جیغ از خوشحالی می کشی که می خوام بخورمت انقد که خوشمزه می شی با اون دست وپا زدنت
مامانی من فعلا همینا یادم میاد اما بازم میام و می نویسم
عکس هم می زارم ازت
بووووووووووووس