زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

روشنی خونه ما زهرا خانوم

زهرا از روز تولد تا حالا

یک روزگی زهرا گلی                                              //////////////////////////////////////////       زهرا گلی در راه اومدن به خونه                                             ...
5 آبان 1391

مادر

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم … برادرم گفت : چرا چتری با خود نبردی؟ … خواهرم گفت : چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ … پدرم با عصبانیت گفت : تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد… اما مادرم در حالی که موهای مراخشک می کرد گفت… باران احمق… این است معنی مادر … زهرا جان دخترکم چند روزی است شما نا آرام وبد خواب شده ای من نگران تو و غصه دار از گریه هایت. وقتی به مامانی گفتم شما اینطوری شدی و نمی خوابی و شبانه روز را نا ارومی می کنی با اینکه خیلی سرش شلوغ بوده و کمی مریض بوده این همه راه رو بلند شده اومده تهران.دخترم ما مامانی رو خیلی زحمت دادیم انشالله براش جبران کنیم.... مادرم دوستت دارم ...
2 آبان 1391

وقتی زهرا می خندد

سلام مامانی من مدتی است لبخنهایی می زنی که دل مادر را اب میکنی و من با خودم می گویم کاش واقعی باشد امشب وقتی برایت حرف می زدم لبخندت بیشتر و واقعی تر به نظرمی امد  برایم بخند دخترکم ...
28 مهر 1391