زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

روشنی خونه ما زهرا خانوم

پروسه خواب بعد از ظهر زهرا

من همیشه بعد از ظهر با مامان کلی بازی می کنم اما نمی دونم چی میشه یهو قاطی می کنم و خوابم میگیره مامانم اینو میدونه برام شیر اماده می کنه ومیزاره اخه  من وقتی قاطی می کنم شیر مامانم رو نمی خورم همچین دختری هستیم ماااااااااااااااااا مامان امروز از حرکاتم عکس گرفته که در ادامه می بینید وقتی سر حالم وبازی می کنم   اینجا دیگه کم کم خوابم گرفته من به مامانم دارم میگم من حال ندارم گوش نمی کنه می دونه من قاطی ام باز عکس می گیره فکر کنم مامان دلش سوخت چون برام شیر اورد   مامانم داره میگه ای کولی منم میگو چکار کنم خوووووووووو و در پایان من  خودم رو به یه خواب شیرین دعو...
1 اسفند 1391

این پست فقط عکس

خیلی وقته می خوام عکساتو  بزارم اما وقت نمیکنم گلم اینم چند تا عکس از گل دخترم مزاحم نشین دارم فکر می کنم       یعنی اونجا چی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟       زهرا گلی با ماشینش (البته چون به سن قانونی نرسیدم مامانم اجازه حرکت بهم نمیده)           از دست مامان میبیند تو رو خدااااااااااااااااا خودمونیم منم خوشم میاد       حالا ببینم این چه مزه ای میده     اهان گیرش اوردم             دارم تلویزیون میبینم وووووووووووووووووووو     ...
1 اسفند 1391

روزهای خوب مامان و گل دختر و باباش

دخترکمان دیگر  برای خودش خانومی شده برای مادر می خندد از ته دل، به حرفهای مادر گوش جان می سپارد و دلبری می کند برای پدرش...  زهرا جونم ، این روزها کمی شیطنت می کنی  و شیر مامان رو  با بازیگوشی می خوری کمکم می خوام برات غذا رو شروع کنم اما باید با  دکترت و خاله های سایت مشورت کنم. دخترکم  خیلی دوست دارم    
27 بهمن 1391

سفر به مشهد

زهرا گلی بعد از دو ماه تاخیر اومده می خواد از سفر مشهدش بگه: هفته گذشته من ومامان وبابام ودایی وزندایی و دایی علی و پدر جون ومامانی رفتیم مشهد خیلی خوش گذشت ومن دختر خوبی بودم مامانی رو اذیت نکردم به مامانم می گم عکسای مشهدمون رو برام بذاره تو وبلاگم تا دوستام هم ببینن راستی یه دوست هم پیدا کردم خلاصه که رفتم اونجا و برا همه دعا کردم انشالله که خودمم هم خوب بشم........ ...
20 بهمن 1391

یک روز خوب با زهرا

سلام مامان خوبی خانومم مامانی شما این روزا خیلی خوب و خانوم شدی و من بابایی دوست داریم شما رو قورت بدیم بابایی رو خیلی دوست داری بغل اون ارومی و براش می خندی آخه بابایی همیشه باهات بازی می کنه و تو هم خوب خودتو تو دل بابایی جا کردی چای شیرین من دوست دارم این عکس های  رو  که می ذارم چند روز پیش انداختیم شما 65 روزه هستی اینجا شما از حموم اومدی بیرون وخیلی هم سرحالی داری برا ما می خندی     دیگه خوابت گرفته بود وحوصله نداشتی     اینجا شما خوابیدی   گذاشتمت تو تختت وقتی بیدار شدی با عروسکات بازی می کردی وذوق می کردی       ...
23 آبان 1391

دو ماهه شدی زهرا گلی

  دخترکم دیروز دو ماهه شدی مامان شما رو  با زندایی جون برای واکسن 2 ماهگی  بردیم بابا هم می خواست بیاد اما من گفتم شما برو طول میکه اخه بابایی چند روزی هست  به خاطر شما دیر میره سر کار . وقتی واکسن رو به پات زد شما گریه کردی دل مامان یه جوری شد  تحمل اشکات رو نداشتم محکم بغلت کردم تا اروم شی عزیزم انقد نگران درد کشیدنت بودم که  اصلا نفهمیدم خانومی که می خواست واکسن بزنه چی می گفت مثل این که کلی حرف زده و من حواسم نبوده اومدیم خونه همش نگران بودم هر لحظه منتظر بودم جیغ بکشی و بی تابی کنی اما شما مثل همیشه صبور بودی فدای تو بشم مامانی که انقد گلی دخترکم دوست دارم  زهرا قبل از واک...
23 آبان 1391

دختر بابا

این روزا شما با بابا خیلی جور شدی بابا که برات حرف می زنه براش می خندی دیگه کم کم ما رو میشناسی و تحویلمون می گیری.... ...
11 آبان 1391

زهرا داره بزرگ میشه

سلام خوب مادر بره کوشولوی من این روزا خیلی خوردنی شدی با اینکه هنوز نمی تونی گردن بگیری اما با لبخندایی که داره واقعی تر میشه دل من وبابایی رو می بری... برا خودت اغون می گی بازی می کنی و البته خوابت هم بهتر شده شبها می خوابی و فقط برا شیر خوردن بیدار می شی جان مادر خلاصه که داری بزرگ می شی و خواستنی تر مامانی من خیلی دوست دارم اینم عکس شما در 55 روزگی   ...
11 آبان 1391

مشکل زهرا گلی

مامانی من سلام فدات بشه مادر ،از هفته پیش که نا ارومتر شه بودی باید حدس می زدم مشکلی داری که نا ارومی می کنی الهی مادر به فدات،من فکر می کردم یه نفخ ساده است اما حالا می بینم نه به مشکل دیگه هست 2 روزه که خیلی ارومتر شدی مامانی شبها رو راحت تر می خوابی فقط برا شیر خوردن بیدار می شی الهی من فدات بشم مامان دو روزه که مظلوم شدی حتی گریه هاتم آرومه نه تب دارب ونه بیقراری می کنی اما .... دکترت که خیلی طبیعی برخورد کرد اما من نگرانم نگران از اینکه کوتاهی کرده باشم برایت دلبندم مامان خیلی دوست داره وبابا همیشه بی قرارته............
6 آبان 1391

زهرا از روز تولد تا حالا

یک روزگی زهرا گلی                                              //////////////////////////////////////////       زهرا گلی در راه اومدن به خونه                                             ...
5 آبان 1391