زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

روشنی خونه ما زهرا خانوم

امیر علی عمه

مامانی سلام خوبی دخترکم مامان کم میاد برات بنویسه اما کلی با شما حرف می زنه دوست دارم مامان راستی نی نی عمه ملیحه هم اومد تو بغل مامانش انقد گوگولیه... غصه نخوری مامان جونی شما هم چند هفته دیگگه به دنیا میای قربونت بره مامانی بابا ازش عکس انداخته بود کلی ذوقشو می کرد.انشالله شما هم صحیح وسالم به دنیا بیای و بپری تو بغل مامانی  
16 خرداد 1392

37 هفته شدی دخملی

سلام به دخترک خوشلم مامان جون دیگه کم کم داری خودتو آماده می کنی بیای تو بغلم دخترکم نمی دونی چه حسی دارم عسل مامان هفته پیش که رفتم دکتر (با اجازه دکترت رو عوض کردم) گفتند ممکته شما یه کوچولو عجله داشته باشی البته مامان جون اگه مثل پسر عمه ات باشی  که یه خرده منو می زاری تو ابنمک اخه امیر علی خان عمه ملیحه هم یه کوچولو نازش زیاد بود.......... خلاصه اینکه جوم برات بگه از وقتی رفتم دکتر یه خرده کار وتلاشم زیاد شده (دکتر گفت بگیر بخواب ) اخه دخترکم می خواد بیاد،جون دلم می خوادبیاد مگه میشه بخوابم..... راستی دخترم اخرین عکس وفیلمت تو شکم مامانی هم رویت شد با بابایی رفتیم، اون سری که برا اولین بار می دیدمت بیشتر طولش داد و ب...
16 خرداد 1392

همینجوری نوشت

سلام به گل مامان و بابا خوبی قشنگم مامان امروز خیلی شیطون شدیا کلی ورجه وورجه میکردی منم ار خوشحالی کله قند تو دلم  آب می کردن امشب بابایی دندونش درد می کنه برا سلامتی بابا دعا کن باشه مادری؟ فدای تو گلم بشم،مامان این هفته با بابا می ریم پیش گلبرگ جون(دکترمامان) ببینیم چه قد بزرگ شدی عسل مامان. مامانی دوست دارم برا امشب کافیه فرشته کوشولوی من بوس بوس بوس    
16 خرداد 1392

دختر با حیا

سلام گل مامان مامانی من، من دیروز رفتم دکتر اما هرچه سعی کردیم نتونستیم دوباره جنسیت شما رو ببینیم،گلبرگ جون گفتن از بس شما با حیایی فدات بشم.مامان انقد تکون می خوردی دکتر می گفت با هر پیچ ما دختر خانومت هم می پیچه،الهی مادر فدای دستای مشت کردت بشه که دلم می خواست قورتت بدم اونجا،البته قورتت که دادم. حالا مامانی دچار تردید شده، نی دونه شی کال کنه؟ بقیه خریدات رو چطوری انجام بده؟ مادر جون قرار شده بعد کنکور دایی بیاد،راستی برا دایی علی هم دعا کن تا رتبه اش خوب بشه بیاد همین جا پش خودمون. خلاصه که گل مامان،ذهن مامان لی لی یه خرده مشغول شده برا خرید،البته کاریش هم نمیشه کرد پس بی خیالش میشیم وتوکل بر خدا می کنیم. راستی امروز مامانی سور...
16 خرداد 1392

مامان نگران

سلام عزیز دلم خوبی قشنگم؟مامان خوبه فقط تنها نگرانی اش تویی... مامان امروز خیلی تکونهات رو حس نکرده، دخترکم میشه یه خورده واسه مامان لی لی بازی کنی؟ الهی مامان فدات بشه صبح که با بابایی داشتم حرف می زدم یه خرده ورجه وورجه کردی انگار می خواستی تو هم با بابا حرف بزنی... الهی من فدات بشم کی میاد روزی که من وتو سر حرف زدن با تلفن با هم دعوا داشته باشیم.... دخترکم مواظب خودت باش راستی عیدت هم مبارک.... انشاالله که همه نی نی ها سالم به دنیا بیان و زیر سایه اهل بیت باشن..... Close   ...
16 خرداد 1392

مهمان

سلام عزیزکم خوبی مادری؟ این روزا مامانی احساس خوبی داره ،چند روز پیش خاله ستاره اومد خونمون خیلی خوب بود مامان جان خیلی خوش گذشت،اصلا گذر زمان رو حس نکردم دخترم... چه قد خوبه که خانواده ات  کنارت باشن..... با خاله ستاره رفتیم برات یه سر همی گوگولی خریدیم قرار شده مادر جون هم فردا بیاد اون که بیاد می ریم یه عالمه چیزای خوشکل برا دخترکم می خریم..... مامانی فدات بشه خواهش می کنم این روزا تا می تونی ورجه وورجه کن تا خیالم از بابت سلامتیت راحت باشه دوست دارم دخترکم Close   ...
16 خرداد 1392

اولین غذا

دخترکم امروز شما  برای اولین بار غذا خوردی فرنی که درست کرده بودم رو با جه ولعی می خوردی مامان جون اما من ترسیدم زیاد بدم شما جیغ می زدی و باز هم می خواستی  
16 خرداد 1392

اولین بهار با بهار کوچکمان

مامان خوشکلم سلام این اولین پست توی اولین بهار زندگیته زهرا خوشکل ما بهار امسال رو در کنار خانواده پدر ومادر سپری کرد و شیطونی هاش از همون روز اولی که رفتیم شروع شد زهرا کوچولو روزهای خیلی خوبی رو در کنار بقیه گذروند در ادامه کلی عکس از زهرا کوچولو خواهیم دید     این سفره هفت سین ماست که عمه جونام خونه باباجون محمود انداختن اینم که منم با سفره هفت سین عکس یادگاری انداختم   این عکس هم من وپسر عمه جان هستیم دو تاییمون می خوایم حمله کنیم به بشقاب اینام که به قول مامان بدون شرحه اینم هندونه منه که هرچی می خورم تموم نمیشه   بگل بابامم خوووووووووووو اینجا انقد خوابم میومد ه...
16 خرداد 1392